جدول جو
جدول جو

معنی گیاه شتر - جستجوی لغت در جدول جو

گیاه شتر
(هَِشُ تُ)
گیاهی که به شتر ماند و از آن کتیرا گیرند. (ناظم الاطباء) :
شتر را ز ریحان و سنبل ز گل
گیاه شتر بهتر آید خورش.
(از فرهنگ شعوری ج 2 ص 310)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گیاه کار
تصویر گیاه کار
کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیاه شیر
تصویر گیاه شیر
گیاشیر، شیرۀ گیاه، هر گیاهی که وقتی شاخۀ آن را ببرند شیره ای از آن خارج شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیاه چر
تصویر گیاه چر
گیاچر، حیوان علف خوار که چرا بکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیاه زار
تصویر گیاه زار
جایی که گیاه بسیار دارد، علفزار، مرغزار
فرهنگ فارسی عمید
(حِ کُ نَنْ دَ / دِ)
گیاچر. رجوع به گیاچر شود
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
کسی که گیاه بکارد، زارع، فلاح
لغت نامه دهخدا
علفزار، مرتع، گیاه خور، گیاخورد، گیاچر، چراگاه، چمنزار: شتر داند که گیاه زار کجا است تا آنجا شود، (ابوالفتوح ج 3 ص 328)، از زمین بیرون آورد آب و گیاه زار، (ابوالفتوح ج 5 ص 472)، گله ها که در آن نواحی و گیاه زارهای آن مراعی یافت، براند و بر حشم خویش قسمت کرد، (ترجمه تاریخ یمینی ص 191)، مراد به سائمه آن است که در گیاه زاری که همه مسلمانان در آن یکسان بوند چریده باشند، (تاریخ قم ص 17)، رجوع به گیازار شود
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ شُ تُ)
مانند گاودارو چیزی است که زنان برای فربه شدن خورند. شترمایه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بهمئی گرم سیر بخش کهکیلویۀ شهرستان بهبهان، دارای 250 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، پشم و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری، ساکنین از طایفۀ بهمئی هستند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
شیرۀ گیاه، گیاشیر، رجوع به گیاشیر شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
آنچه تلخ و شورمزه باشد از نبات و آن بمنزلۀ فواکه است شتران را. حمض: احمضت الابل، خوردند شتران گیاه شوره. احماض، گیاه شوره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ تُ)
مخفف گیاه شتر. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
شیره گیاه (مطلقا) عصاره نبات، هر نباتی که در وقت بریدن آن از آن شیری بیرون آید مانند برگ درخت انجیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیاه دار
تصویر گیاه دار
دارنده گیاه صاحب نبات، مرغزار علف زار
فرهنگ لغت هوشیار
علف زار مرغزار مرتع: هاجر و اسمعیل را دیدند زنی و کودکی طفل تنها بی مردی و انیسی و آبی روا دیدند و گیاه زاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه شعر
تصویر سیاه شعر
نقاب مویین سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
چرنده در گیاه حیوان گیاه خوار: ثور و حمل گیاچر ریاضش و حوت و سرطان شناور حیاضش، (شبانان و کشاورزان) مرغزار سبزه زار گوچر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیاه بر
تصویر گیاه بر
برنده گیاه، داس که با آن گیاه درو کنند
فرهنگ لغت هوشیار
شیره گیاه (مطلقا) عصاره نبات، هر نباتی که در وقت بریدن آن از آن شیری بیرون آید مانند برگ درخت انجیر
فرهنگ لغت هوشیار